هلا هلا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 روز سن داره

دختر نازم هلا

اراده قوی هلا جونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

گل دخترم سلام به اراده قوی تو افتخار می کنم و خیلی خوشحالم که تونستی یکی از سخت ترین مراحل کودکیت (کنترل ) خودت در برابر دستشویی رفتن را در مدت 2 هفته به خوبی پشت سر بگذاری و الان کاملا بدون مشکل خودت داد می زنی:   مامان جیش دایم و می دوی به طرف دستشویی  خیلی لحظه زیبایی و من خیلی می ترسیدم که نتوانم خوب کمکت کنم ولی خوشبختانه تونستیم دختر منی دیگه باهوشی عشقم ...
30 خرداد 1391

چــــــــــــــــــــــــــی شده ؟

سلام خانم خانما دختر گلم امیدوارم همیشه سرحال باشی   زن عمو : زمنو مامان جان بابایی موهاشو کوتاه کرده بود و وقتی از در اومد شما با تعجب گفتی ؟ چی شده اینقدر این کلمه رو زیبا می گی که من فقط من در جوابت می خندم مامانی از لحاظ صحبت کردن خیلی قوی شدی و کاملا فارسی رو صحبت می کنی و انگلیسی هم در حدی که من راضی هستم البته تا شماره 10 رو انگلیسی با همراههی من می شماری امیدوارمدر کنار هم و سه نفری  هفته خوبی داشته باشیم  
27 خرداد 1391

هلا شیرین زبونم

پوزیدی : پختی مامانی تمامی کلمات برایت تلفظش آسونه و لذت می برم که تمامی حرفها تو را حت می تونی به ما انتقال بدی و خوشحالم که به موقع این اتفاق برایت افتاده
23 خرداد 1391

بدون عنوان

دخترم چند روز تعطیل بودیم و بهترین روزهای زندگیمونو در کنار هم سه نفری گذراندیم شما دائما جیغ می کشیدی که با نشان دادن 4 تا از انگشتهایم دیگه از سرت افتاد به این معنی که: دیگه نگاهت نمی کنم دیگه باهات صحبت نمی کنم دیگه باهم بازی نمی کنیم دیگه بغلت نمی کنم البته شما خانمی و با اجرای یکی دو بار این تنبیه دیگه جیغ نکشیدی تازه مامانی دیگه با آرامش تمام تو تختت می خوابی و شب تا صبح بیدار نمی شی در ضمن دیگه ÷وشک هم نمی شی البته بجز شبها و خودت تمام تلاشت رو می کنی که خودت را و شلوارت را کثیف نکنی در ضمن اگر یکی از لباس هایت یعنی شلوار و بلوزت با هم هم خونی نداشته باشند به هیچ وجه قبول نمی کنی که تنت بمونه می گی باید هر دو لباس...
16 خرداد 1391

روز بابا پدر

بابا ناصر مهربونم و همسر عزیزم روزت مبارک به همه باباها مخصوصا بابای مهربون و فداکار خودم هم تبریک می گم از خداوند عمر با عزت برای همه ی پدران و مخصوصا پدر عزیز خودم از خداوند خواستارم
16 خرداد 1391

بهرخ هم به نی نی وبلاگ اومد

بهرخ هم وبلاگ دار شد بهرخ جان به نی نی وبلاگ خوش آومدی سلام گلی باب اسپنجی : شعری که شما دخترم دائما تو خونه می خونی و با هاش شادی می کنی عزیز مامان چند روزی هست که دائما جیغ می کشی نمی دونم چرا ؟ چهارشنبه معلمت اومد و وقتی وارد شد شما قلبی رو که من با خمیر برایت درست کرده بودم نشون دادی و گفتی HART که معلمت رو خوشحال کرد ولی ما می دونستیم که دختر مون حدود 200 تا حرف انگلیسی چه بسا بیشتر رو متوجه و می گه دوستت دارم با هوشم نقاشی می کشی در حد پیکاسو با خاله اینا رفته بودیم بیرون و دائما به خاله الهام و خاله افسانه توضیح می دادی که شانه داری و لی شانه صورتی چشمت گرفته بود از اونها می خواستی و برایت خریدیم برای اولین بار توی ب...
6 خرداد 1391
1